اورینا به قلم سنا فرخی
پارت هفتم
زمان ارسال : ۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
سمن مهموم رو از همسرش گرفت و با بهانهجویی نام تیدا را که روی مبل نشستهبود و با وسواس نقاشی کودکانهاش را رنگآمیزی میکرد صدا زد:
- تیدا سه ساعته پای اون دفتر نقاشی چمباتمه زدی! بلند شو سفره رو پهن کن، بابات گشنهست!
تیدا با بیمیلی دفترش را کنار انداخت و دوان- دوان سوی آشپزخانه رفت. سمنبر هم ناامید از بهمن، از جا برخاست و قدمهای تندش را به سمت نهال برداشت. کنار تشک دخترش
سارا
00تا اینجاش که عالیه. ایشالله پایان خوبی داشته باشه